از کتاب هیچ وقت نامزد نبودم

همه آدم ها روزی به دنیا می آیند و روزی میمیرند . بعضی آرام و بی دردسر و بعضی هم سراسر در مخاطره و حادثه .

امروز که به گذشته فکر می کنم باورم نمی شود همه سختی ها و مشکلاتی را که تنها چند تایش می توانست ادم را از پای در آورد تحمل کردم

فرزان
بیست و یک مهرماه هزارو سیصدو هشتادو چهار

گابریل گارسیا مارکز :

دوستت دارم ؛ نه به خاطر شخصیت تو ؛ بلکه به خاطر شخصیتی که در هنگام با تو بودن پیدا می کنم .

***

هیچکس لیاقت اشک های تورا ندارد و کسی که چنین ارزشی داشته باشد باعث اشک ریختن تو نمی شود .

***

اگر کسی تو را آنطور که می خواهی دوست ندارد ، به این معنی نیست که تورا با تمام وجودش دوست ندارد . 

 
فرزان
هیجده مهرماه هزارو سیصد و هشتادو چهار ایرانی

ایا با ما بودید که ماشین پنچر شد

روزی داشتیم با ماشین میرفتیم سر کار که ماشین پنچر شد بعد از اینکه تایر زاپاس را به جای تایر پنچر شده انداختیم به راه افتادیم.وقتی رسیدیم سر کار داداش ما که ادم بسیار شوخی است  گفت امروز تایر ماشین ما پنچر شده بود تو همراه ما بودی یا نه البته مخاطبش من نبودم داداش دیگه ام بود.
داداش ما نگاهش کرد و ما زدیم زیر خنده بعد از یک ساعت نوبت به خودم رسید داشتم کار می کردم که دیدم سرو کله اش پیدا شد.
فهمیدم میخواهد چیزی بگوید.گفتم کاری داری گفت اره گفتم خوب بگو گفت امروز تایر ماشین پنچر شد دیگر نگذاشتم ادامه بدهد(ایا تو با ما بودی) من هم گفتم با شما نبودم ولی با همان ماشینی بودم که پنچر شد داداش ما دیگر این افتاد روی زبانش و ما هر کاری کردیم این جمله را از زبانش بکشیم بیرون نشد که نشد حالا به هر کی میرسد میگوید ایا تو با ما بودید که ماشین پنچر شد.ولی خوب اون روز ماشین پنچر شده بود ایا شما با ما بودید
راستی داداشم میگه بسکویت هم خریده بودیم
گفت بگو من هم نوشتم که بگویم
۱۳ مهرماه هزارو سیصدو هشتادو چهار خورشیدی
فرزان